تنهای تنهای تنها گم شدم در میانه ي جنگلی که اسمشو دنیا گذاشتن. بی چشمی که اسمش باور باشه و بدبین به تمام آنچه نامش فرداست. از خودم بدم میاد همچنین تمام کسانی که دوستم دارن و دوستشون دارم.مگه من چی میخواستم از دنیا که اینطوری داره زیر چرخ دنده هاش لهم میکنه؟ گاهی گوشتای تنمو رو در و دیوار میبینم. وحشتناکه اما از اون وحشتناکتر اضطراب ناشی از نا امیدیه که داره پنجه هاشو رو صورتم میکشه. من کجام؟ چرا هر روز دارم بیشتر عاشقت میشم اما تو هر روز دور و دورتر میشی؟ جهان پر از بهانه س و تو بهانه ای برای با من بودن نداری و اینگونه است که من زیر آوار درد مکرر صدای خورد شدن استخونامو میشنوم.

مرثیه‌ای برای انسان مثله شده

تنهای ,روز ,تو ,بهانه ,تمام ,رو ,هر روز ,بیشتر عاشقت ,عاشقت میشم ,دارم بیشتر ,روز دارم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی شهدای خلیج فارس ابوموسی روز نوشته های من حرف دل فخرآموزش مژگان نوشت روز نوشت های آلاء میس فروغ وبلاگ شخصی مهسا علمی فانوس وکتور ساده سازی مفاهیم علمی